شکنجه، ابزار حفظ قدرت
امروز صبح داشتم آخرين پست اين عزيز را می خواندم و عجيب گیج شده بودم:
"الان 24 روز از زمان اولين دستگيري هاي فعالين چپ مي گذرد، هرچند اراده اي در چپ وجود دارد كه مايل است زمان اين بازداشت ها طولاني تر شود و بدش نمي آيد شهيدي از ميان اين بازداشت شدگان تقديم باورهاي لنينستي گردد تا جريان چپ هويت مستقل خود را بازيابد"
من دوست دارم از این عزیز بخواهم توضیح بیشتری بدهد. از آنجایی که من خودم را یک انسان معتقد به تفکر و آرمانهای چپ می دانم بر این باورم که تفکر چپ یا واضحتر بگویم مارکسیستها همواره مخالف شکنجه، زندان، اعدام و نقض حقوق جهانشمول انسان و ازادیهای انسان بوده و هستند و همیشه به عنوان اولین مدافعان حفظ حرمت و کرامت انسان در صف مقدم مبارازات مردمی علیه جور و جنایت بوده اند، و صد البته اولین قربانیان این جنایات.بنابراین مارکسیستها بهپشتوانه مبارزات و تلاش پی گیرانه و سازش ناپذیرشان هیچگاه برای "بازیافتن هویت مستقل خود" حاضر به پذیرش ماندن در زندان یک عزیز حتا برای چند دقیقه بیشتر نیستند تا چه برسد به اینکه بپذیرند که یکی از این عزیزان جان ببازد. نه عزیز زندگی و زنده بودن حق مسلم و انکار ناپذیر تک تک عزیزان در بند است و حیات هیچکسی نباید، و قرار نیست، قربانی اراده یک سازمان یا حزب شود. این عزیزان خود چه زیبا گفته اند:
" کارهای مهمی برای انجام دادن داریم که به ما اجازه ی مردن را نمی دهد. دنیای ما بزرگتر از آن است که اسلام سیاسی بزرگترین مشکل ما باشد. اولین مشکل پیش رو الزاما بزرگترین مشکل نیست. ما چیزهای زیادی را باید نابود کنیم و در مقابلش چیزهای بسیار زیادتری را باید از نو بسازیم".
اگر این عزیز فکر می کند که جنبش چپ برای فشار به جمهوری اسلامی و یا جلب توجه افکار عمومی در سر تا سر دنیا نیاز به اهرمی نظیر دانشجویان زندانی دارد باید بگویم که نفس وجود خود نظام ضد بشری و قرون وسطایی جمهوری اسلامی کافی است تا هر چپ مارکسیستی صدایش را بلند کند و توجه جهانیان را به ابعاد گسترده جنایات ضد بشری این نظام جلب کند. ضمنا" جمهوری اسلامی رسواتر از این حرفهاست. این عزیز در ادامه گفته است که:
"اما نگراني ديگر جريان ها، اعم از چپ و غير چپ از روند ادامه اين پروژه، لطمه ديدن كساني است كه اينك حتي پس از 24 روز تماسي با خانه نداشته اند.اين در حالي است كه نماينده مجلس تلاش مي كند با ارعاب مادران و پدران اين جوانان تمام كانال هاي اطلاعت رساني در خصوص آنها را مسدود كرده و فضا را رعب انگيز جلوه دهد"
عزیز فکر نمی کنی که این قسمت نیاز به توضیح بیشتری دارد، چون برای من به عنوان یک خواننده ابهام بر انگیز است، چپ هم خوهان در زندان ماندن این عزیزان و هم نگران در زندان ماندنشان است ؟!!

نهایتا" نویسنده عزیز اشاره کرده است" ادامه بازداشت ها در سلول هاي انفرادي براي گرفتن اقرار از زندانيان است، اقراري كه با زور و ارعاب و شكنجه و بي خوابي دادن حاصل شود به اندازه قدرت اقرار گيرندگان پوشالي است". بدون شک من با این قسمت صحبتت موافق هستم، بله شکنجه. "شکنجه" کلمه ای که ديدنش، خواندنش، شنيدنش و حتا تصورش لرزشی عجيب بر اندامم می اندازد. قوه تفکرم را برای چند لحظه مختل می کند، و تنها کلمه ای که می توانم به زبان بيارم اين است که "چرا؟"

شکنجه يکي از وحشتناکترین جنايات بشر عليه همنوعش است که به اندازه تاریخ حیات آدمی قدمت دارد.شکنجه همواره ابزاری بوده در دست نظامهای حاکم و آنهایی که قدرت در دستانشان بوده و از قدرت و زر و زورشان جهت سرکوب و ایجاد رعب و وحشت برای زیر دستانشان استفاده میکرده اند و می کنند. درزمانهای گذشته شکنجه عموما" به عنوان تنبيه مخالفان نظام هاي حاکم اعمال مي شده است و یا براي انتقام گرفتن از متخلفان البته بنا به تعاریف و قوانین نظامهای حاکم، اما در دوران مدرن امروزی شکنجه بیشتر يک ابزار سياسي است که براي اعتراف گیری، کسب اطلاعات، و ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم استفاده ميشود.در دنیای پر از خشونت امروزی که حاصل نظام سرمایه داری است، شکنجه، خشونت و شقاوت بخش تفکیک ناپذیر نهادهاي ساختاري بسیاری از حکومتهای دنیاست و یکی از پایه های اصلی بر سر قدرت ماندنشان است. و به حق که " شکنجه را بيماري همه گير قرن بيستم ناميده اند" و متأسفانه می رود که آلودگی اش گریبانگیر قرن بیست و یکم هم بشود!! و اینجاست که باید به تمام انسانهای آزادیخواه هشدار داد که هنگامه عمل برای بر چیدن هر آنچه که حقوق بر حق و جهانشمول انسان را نادیده می گیرد یا خدشه دارش میکندفرا رسیده است.

در پستهای بعدی ام سعی می کنم که به مقوله شکنجه، تعاریفش، تاریخچه، معاهدات و کنوانسیونهای جهانی در این زمینه نگاهی داشته باشم.

پ.ن: این هم یکی از روشهای شکنجه که توسط شکنجه گران جمهوری اسلامی علیه زندانیان سیاسی و دانشجویان دریند در زندان اوین اعمال می شود:

در سلولهای انفرادی بند 209 و 325 سلولهای انفرادی خاصی وجود دارند که تماما به رنگ سپید یا قرمز هستند. زندانی سیاسی را برای مدت یک تا دو هفته درون این انفرادیهای یکدست سپید یا قرمز می اندازند و سراغی از او نمی گیرند. در سلولهای انفرادی دریچه ای به طول بیست سانتیمتر و عرض ده سانتیمتر در پائینی ترین نقطه ی درب سلول قرار دارد که زندانبانان غذای زندانی را از این دریچه داخل سلول می گذارند بنابراین زندانی تحت شکنجه ی سپید یا قرمز حتی نمی تواند لحظه ای زندان بان خود را ببیند. به دلیل رنگ یک دست سپید یا قرمز سلول بعد از دو تا سه روز حالت عصبی زندانی عوض می شود و دچار تنشهای عصبی شدید می شود. در صورت استفاده ی طولانی مدت از این شکنجه ی بی درد زندانی تا مرز جنون و از دست دادن قوای ذهنی به پیش می رود و زندانی سیاسی برای دیدن رنگی دیگر و فردی دیگر حاضر به هر نوع همکاری با تیم بازجویی می شود.

ادامه مطلب

Labels:

قبل از هر چیز
سلام به تو خواننده عزيز، جدا" چقدر مشکل نوشتن وقتی عادت به نوشتن نداري، مطمئنم کسانی که مثل من ترجيح می دن بخونن تا بنويسن کاملا" من رو درک می کنن، ولی چه می شه کرد وقتی که برای بيان آنچه که در درون ات می گذره بايد دست به قلم ببری يا به عبارت ديگه دست به کيبرد شد. قبل از بيان هر چيز ديگری بايد از عزيزی که زحمت راه اندازی اين وبلاگ رو کشيده صميمانه تشکر کنم و به پاس زحمت بی دريغش، اينجا قول بدم که هر از چند گاهی بنويسم. راستش من هميشه زيادی سرم شلوغ ولی سعی خواهم کرد از " من و تفکراتم،من و مدرسه، من و کار ، و من و ....." بنویسم. به هر حال تنها مشکلی که این وسط گریبان من رو خواهد گرفت اگه گفتین چیه؟؟؟

آه داشت یادم می رفت، من عموما" عادت به معرفی کردن خود ندارم، ولی بهتون اطمینان می دم که در یه زمان کوتاهی در خواهید یافت که من کی هستم، چه تفکراتی دارم،چه خصوصیات و سلایقی دارم و علاقمندی هام چه می تونن باشن.