به درد آفرینانِ عافیت طلب، باورش کنید " خدا نیست"

به درد آفرینانِ عافیت طلب، باورش کنید " خدا نیست"

جناب آقای سروش، نامه ات در مورد شکنجه " حامد" را پیش روی ام گذاشته ام و سطر به سطر می خوانم، ناله ها و دردهای حامد را از لابلای سطور می توانم بشنوم و با تک تک سلولهایم حس کنم. هم زمان دارم به ویدیوی " میزگرد انقلاب فرهنگی نگاه می کنم"

جناب آقای دکتر سروش، این کلمات و جملات باید برایتان آشنا باشند، اما محض یاد آوری آنها را پیاده کرده و اینجا می آورم.

دانشگاهها می باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی رو به خودشون بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشه که هر گاه کسی و جوینده ای وارد اون می شه از همون ابتدا مشامش به این بوی دلنواز عطرآگین بشه. بنا بر این از ابتدا که امام امت هم فرمانی صادر کرده اند برای تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، اونچه را هم که ایشون به ما توصیه کرده اند و امر کرده اند این بود که در هر چه اسلامی تر کردن فضای دانشگاهها و پی افکندن بنیان الهی ما بکوشیم. در حقیقت به یک معنا تمام اقداماتی که ستاد انقلاب فرهنگی کرده و می کنه، همه ش رو می توان در داخل همین چارچوب قرار داد و محکوم همین حکم اصلی و عمومی دانست. که چه در اونجایی که ما دانشجو می گزینیم، چه اونجا که استاد انتخاب می کنیم، چه اونجا که کتاب ترجمه می کنیم، یا کتاب تألیف می کنیم، یا رشته ای رو تعطیل می کنیم، یا رشته ی رو باز می کنیم ، یا تغییراتی در برنامه های درسی می دیم. ما در زمینه اسلامی کردن دانشگاهها ضمنا تلاش کرده ایم که نیروی متعهد، مدرس برای این دانشگاهها هم تربیت کنیم

اینها کلمات و سخنان شماست، بله، درست زمانی که به بهانه " اسلامی" کردن دانشگاه ها، قلم شکستید، زبان از کام کتاب بیرون کشیدید، دانشجو را بی خانمان کردید، دانشگاه را بی یاور کردید، استاد را محروم از کرسی کردید،....سانسور را درس اول مکتب بی فرهنگ جمهوری بربری اسلامی تان کردید، همآنجا حکم شکنجه حامدها را امضاء کردید.

به شما می گویم درد " حامد" را درد کشیده با پوست و استخوانش درک می کند نه تو " جناب آقای دکتر شروش".

امروز چون "حامد" همسر " کیمیا" ی ات شکنجه شده فغان و وامسلمانا سر داده ای، ایرانیان 32 سال است که خون و جان می دهند تا هر چه زودتر " درد آفرینانِ عافیت طلب" را به زیر بکشند، تا دیگر بار " حامد" ی جان به لب نگردد و " کیمیا" یی خون نگرید.

خوب است که "حامد" تو را دارد که گوشی بر دارد و داد خود را به تو برساند، و تو هم کیبرد بدست به جهانیان بگویی که چه بر او گذشته است. راستی اینهمه سال کجا بودی؟ دریغ از یک اعتراض به آنهمه اعدام و شکنجه، به آن دادگاههای نظامی چند دقیقه ای، به شبیحخون زدنهای شبانه، به ترور و وحشت ، به فتواهای ضد بشری.

کجا بودی وقتی که مبارزان گنبد را در زیر پلها به رگبار می بستند؟ کجا بودی وقتی که به کردستان لشکر کشی کردند؟ چکار کردی وقتی که امامِ معظمتان فتوای حلال بودن زنان کرد را به مردان خدا داد؟ کجا بودی وقتی حتی به بیمار روی برانکارد شلیک کردند؟ کجا بودی وقتی ناله احشام و انسان یکی شده بود، وقتی بوی گندم سوخته با بوی خون انسان و احشام فضا را به " عطر اسلامی تان" آغشته بود؟

کجا بودی وقتی به زنان و دختران کرد تجاوز می کردند، خانه های کاه گلی شان را بر سرشان خراب می کردند فقط و فقط به این خاطر که "پیشمرگی" از روستایشان عبور کرده؟ کشتن و شکنجه و تجاوز اعمالی جدید در قاموس جمهوری اسلامی نیست، دیروز به بهانه اینکه خانه ای به مبارزی پناه داده با خاک یکسانش می کردند و صاحبخانه را اعدام و جسدش را بر وانت سوار می کردند و دور شهر می چرخاندند تا عبرت خلق گردد و امروز " حامد" را به بهانه " داماد" تو بودن در زیر شکنجه از انسان بودن تهی اش می کنند.

کجا بودی وقتی که سربازانِ اسلام پدرانمان را طناب پیچ می کردند و پای پیاده دور شهر می چرخاندند که درسی باشد برایشان تا فرزندانشان را اسلامی بار بیاورند که سرباز اسلام شوند نه کافر به اسلام و آزادی خواه.

کجا بودی وقتی که خواهرانِ 14-13 ساله ام زن بودنشان را برای اولین بار زیر شکنجه تجربه کردند، و هنوز هم پریود شدن برای شان نشان از شلاق و پوست چسبیده بر کابل دارد؟ کجا بودی وقتی پول گلوله اعدام را از مادر جگر خراشیده طلب کردند؟ چه بگویم که گر گرفته ام، کجا بودی وقتی که 50 تومانی بر کف پینه بسته پدر می نشست، تا یاد آور شود نازدانه دخترش قبل از اعدام به حجله تجاوز کشانده شده است؟

کجا بودی وقتی کودکی مان را بر در زندانها می گذراندیم، روانخوانی مان را با خواندن نام اعدامی ها بر دیوار زندان تمرین می کردیم؟ کجا بودی وقتی مغول وار کودکی مان را به غارت بردند؟ کجا بودی وقتی بی معلممان کردند؟

کجا بودی وقتی مادر" علیرضا مجیدی" خودش را بروی اسفالت می کشید و جنازه پسرش را طلب می کرد؟ کجا بودی وقتی سینه " ویکتوریا دولتشاهی، نسرین و نسترن، عاطفه خزائی ، بهمن عزتی، عبه سور، جمیل آرپی جی، ..." باغ گلسرخ کاشتند؟ کجا بودی وقتی " برهان باجلانی" را شب عروسی اش ربودند و جنازه اش را بر گرداندند؟ این اسامی و بسیاری اسامی دیگر نامهایی است که بر تک تک سلولهایم حک شده اند، برای 32 سال است که با خودم همه جا می کشانمشان.

کجا بودی وقتی به اسم دفاع مقدس " هدیه الهی" تان را با خون انسانها پر بار تر می کردند، 13 ساله ها را به زیر تانک می فرستادند، کودکان را طعمه میداین مین می کردند؟

کجا بودی وقتی تیغ به صورت زنان کشیدند؟ کجا بودی وقتی اسید پاشیدند، وقتی دست و پا بریدند، سنگسار کردند، به جراثقیل انسان آویزان کردند، انسانها را کارد آجین کردند، ماشینها را به دره فرستادند، به تبعیدیان حمله کردند و حتی به غربتشان رحم نکردند؟

تابستان 67 کجا بودی وقتی شوهر خواهرم از تهران تا کرمانشاه را با لباس خونی و سوراخ سوراخ " سیروس" حرف زد؟

کجا بودی وقتی با " سیروس" 26 ساله اش در حین رانندگی 9 ساعت تمام درد دل کرد، تا به خانه برسد و کیسه سیاه را بدست خواهرم بدهد و بگوید این هم " سیروس"؟

کجا بودی وقتی زبان " منصور اسانلو" را بریدند؟ کجا بودی وقتی مختاری ها و پوینده ها را ترور کردند؟ کجا بودی وقتی عشق، احساس، کرامت، عظمت و آزادگی را به زنجیر جهل مذهبتان کشیدند؟

کجا بودی وقتی دخترانمان را به شیخ نشینان خلیج فروختند؟ کجا بودی وقتی سفره کارگر خالی ماند؟

کجا بودی وقتی کودکانِ کار کنار جدول خیابان می خوابند، وقتی رقم اعتیاد به مواد مخدر میلیونی می شود، وقتی شمار بی کاران سر به فلک می کشد، وقتی کارتن خواب حتی کارتن ندارد که در آن بخوابد، وقتی کودک گرسنه پلاستیک می جود؟

براستی هلاکم، هلاک سرزمینی که اینچنین مردمانش از درد بخود می پیچند. جناب آقای سروش، آدم تقدس گرایی نیستم، اما دارم به این باور می رسم که ایران به پشتوانه اینهمه خون که بر خاکش ریخته می رود که مقدس شود.

براستی اینهمه سال کجا بودی؟

بگذار بگویمت که جای دوری نبودی، داشتی برای اسلام و جمهوری اسلامی ات قلم می زدی، و فرهنگ سازی می کردی.

جناب آقای سروش برای حامد بر سر منبر نرو و موعظه سر نده ، که درد با موعظه درمان نمی شود، او را که از انسانیت با نام "خدا" تهی شده است، دیگر شایسته نیست که با خزعبلاتِ "خدا و پیغمبر" آزارش دهید، کرامتش را به زیر پا کشیده اند، حال تو می آیی و هذیان گونه های یک بیمار صرعی را به اسم الهام و سروش و وحی از جانب خدایت به خوردش می دهی، باورش کن " خدا نیست" .در خاتمه جناب آقای سروش: تو به حامد و حامدها، به کیمیا و کیمیا ها، تو به مردم ایران یک عذر خواهی بدهکاری.


Labels:

آنهنگام که نیروی انقلاب سرمایه داری را رفرمیست می کند

جهان سرمایه داری سخت به تب و تاب افتاده است، نگرانی شان را نمی توانند پنهان کنند، آنها به کمک رونشناسان چیره دست جامعه و تکنولوژی پیشرفته ای که در اختیار دارند می دانند و آگاهند که غول خفته انقلاب در آستانه قرن بیست و یکم در حال بیدار شدن است، می دانند که بیداری توده ها یعنی مرگ دیکتاتوری و نظامهای پوسیده ضد بشری است. از آگاه شدن و اتحاد طبقه کارگر، بی کاران و گرسنگان سخت به هراس افتاده اند و عملن در تلاشند که جنبشهای برخاسته را حقنه کنند. هیلاری کلینتون وزیر خاجه آمریکا، "روز شنبه در کنفرانس امنيتی مونيخ نسبت به بروز «طوفان تمام عيار» نارضايتی اقتصادی، سرکوب سياسی و اعتراض عمومی در خاورميانه هشدار داد و از رهبران منطقه خواست تا به رغم ريسک کوتاه مدت بی ثباتی، دست به اصلاحات بزنند".

سران غرب و جهان سرمایه داری تا دیروز که خبری از اعتراضات میلیونی مردم در خیابانها نبود، دست در دست دیکتاتورهای منطقه در حال انباشت سرمایه خود و مستحکم کردن هر چه بیشتر پایه های نظامهای ضد انسانی شان بودند و دیکتاتور بودن حکومتهای منطقه، گرسنه بودن میلیونی انسانها، بی خانمانی، فقرو بی کاری و، ... هیچگاه دغدغه شان نبود و نیست، بلکه باید گفت که این مسائل جزء لاینفک در قدرت ماندنشان بوده است. حال چه شده که خانم کلینتون و همپالگی هایشان دایه مهربانتر از مادر گشته اند و اصلاحات و رفرم را برای مردم خواستارند، آنهم بدست دیکتاتور.

خانم کلینتون، بار دیگر روز یکشنبه با اشاره به اوضاع مصر اظهار داشت" گسترش فناوری‌های نوین ارتباطات، شرایط منطقه را بازگشت‌ناپذیر کرده است" و نیز " با اشاره به نگرانی دولت‌های عربی تصریح کرد که پایه‌های این نوع حکومت‌ها در حال فرو ریختن است".

پر واضح است که انقلاب، آنهم غیر رنگی و مردمی اش به نفع جهان سرمایه داری نیست، سرمایه داران ریز و درشت در غرب، وال استریت، پنتاگن، بازاربورس نیویورک و .... میدانند که عصر ارتباطاتت است و انقلابهای مردمی را دیگر براحتی با کشیدن اسلحه بر روی مردم نمی توان به شکست کشاند، خوب واقفند که چشم جهانیان بر روی کوچکترین حرکاتشان باز است و حمایت از دیکتاتور در به خاک و خون کشیدن اعتراضات حق طلبانه مردم برابر است با به چالش کشیده شدن قدرت خودشان توسط افکار عمومی دنیا و به خیابان ریختن آزادیخواهان جهان.

سرمایه داری بخاطر بحرانی که در سالهای اخیر با آن رو در روست در حد و اندازه ای نیست که تن به ریسک دیگری بسپارد، همین است که در هیئت مصلح ظاهر می شود و از دیکتاتوری عرب میخواهد که تن به رفرم و اصلاحات بدهد تا به این ترتیب عمر روبه افولشان را حیاتی دوباره ببخشند. لیمت سرمایه داری برای ریسک کردن بطرف صفر متمایل است ، همین است که دوستی 32 ساله " حسنی مبارک" نادیده گرفته می شود، قول و قرارها برای تداوم دیکتاتوریش و بر مسند قدرت نشستن " جمال مبارک" یک شبه دود می شود و هوا می رود. سرمایه داری رفرمیست و اصلاح طلب نبوده و نیست، این نیروی انقلاب است ، این خشم توده هاست که به زانویش در می آورد و رفرمیستش می کند، مردم نباید به خواسته ش تن در دهند ف رفرم دست به ریشه نمی برد، جابجایی قدرت است و ادامه روندی خواهد بود که تا بحال بوده است. سرمایه داری آنگاه که توانش و قدر قدرتی اش در اوج است هیروشیماها و ناکازاکی ها را در تاریخ سیاه بشریت به ثبت می رساند ویتنام سوخته بر جای می گذارد، طالبان می آفریند، به افغانستان و عراق لشکر کشی می کند که " دیکتاتوری بشکند و دمکراسی" هدیه دهد. برای به ثبات رساندن قدرت اول بودنش محاصره اقتصادی می کند، نان به گرو می گیرد، شیر خشک و داروی کودکان را گرو کشی می کند.

خانم کلینتون، بیاد دارید خانم مادلین آلبرایت، آنکه امروز شما بر جایگاهشان تکیه زده اید، در جواب خبرنگاری که از او در مورد تحریم اقتصادی عراق، تحریمی که شامل دارو و امکانات پزشکی برای کودکان هم بود، مورد سئوال قرار گرفت چه پاسخ داد؟؟ به شما یاد آوری می کنم،

"لسلی ستال: خانم آلبرایت، ما شنیده ایم که نیم میلیون کودک عراقی بخاطر محاصره اقتصادی مخصوصن داروامکانات پزشکی جان سپرده اند، منظورم این است که این رقم بیشتر از تعداد کودکان جانباخته در" فاجعه" هیروشیما بوده است، و شما هم به این امر واقف هستید، آیا ارزشش را دارد؟". خانم آلبرایت: " فکر می کنم انتخاب خیلی مشکل باشد، اما ما فکر می کنیم که ارزشش را دارد."

ببینید قدر قدرتی کردن و در اوج قدرت بودنتان همواره نشان داده است که جان انسانها برایتان پشیزی ارزش نداد، کودکان را قربانی می کنید، نان از حلقوم کارگر بیرون می کشید، سفره خالی می کنیدو... ،دیکتاتور به قدرت می رسانید، اسلام هار سیاسی راه می اندازید و به جان مردم می اندازید، بمب اتمی می سازید بر سر بی دفاعترین انسانها می ریزید، ابوغریبها برپا می کنید، جامعه شناس، و روانشناس، مهندس و مبتکرو مخترع و.. در خدمت می گیرید تا بقای عمرتان را تضمین کنند. حال که می دانید که عمر دیکتاتوری به مدد آگاهی انسانها و تکنولوژی و اینترنت به سر آمده رفرمیست می شوید، اصلاحات برخ می کشید. اصلاح و رفرم مسکن است، درد را برای چند صباحی تسکین می دهد، مردم آگاهند و رفرم را مقطعی می پذیرند، باید اینگونه باشد، مردم آزاده و پیشرو، کارگر برابری طلب، جوان خواهان آزادی و پیشرفت، زنان آزاده و مدرن،... دیگر به کم راضی نمی شوند، به حق و حقوقشان آگاهند، به زندگی شایسته انسان آگاهند ، استانداردهای زندگی شاد و در خور انسان را میخواهند و دیگر کمترین سازشی در این زمینه نخواهند داشت. آنان که در خیابانها هستند امروز، اگر رفرم را هم بپذیرند، ایمان داشته باشید که مقطعی و کوتاه مدت خواهد بود، مسکن اثر محدود و کوتاه دارد، مردمان بجان آمده جانی دوباره خواهند گرفت، کمر راست می کنند تا بشکنند کمر ظالمان و ستمگران را، تا بزیر کشند بساط ظلمتان را.

قرن بیست و یکم است، قرن پیشرو بودن، قرن ارتباطات و تکنولوژی، قرن همزبانی و همبستگی انسان، قرن همگامی و همراهی انسانیت، قرن انقلابهای سکولار و پیشرو، زمانی برای سوسیالسم، قرن اتحاد جهانی انسانها، قرن نه به کاپیتالیسم، نه به مذهب مداخله گر، نه به نابرابری، قرن فرصتهای برابر، قرن زندگی شایسته انسان.

به امید پیروزی انقلاب مصر و شروع انقلابهای مردمی در اقصا نقاط جهان

زنده باد سوسیالیسم


Labels:

پیروزی اولین انقلاب " بی رنگ" و مردمی قرن بیست و یک آیا ممکن است؟

زمانی که مردمی برای سالها تحت ستم هستند و این سالهای تحت ظلم و ستم بودن به مرور تبدیل به ده ها و حتی نسلها می شود، کم کم اینگونه بنظر می آید که خشم بر حق مردم و آرمانهایشان با سدی غیر قابل نفوذ رو در رو شده است، سدی ازجنس ستم و سرکوب برای جلوگیری و در هم شکستن جریاناتی که می تواند مقاومت مردمی و عصیان را رهبری کند، جریاناتی از برای تغییر. و اینجاست که به مرور زمان ، آن سد یک مانع ابدی و غیر قابل نفوذ بنظر می آید، و دیگر جریانی و تحرکی مشاهده نمی شود، و نه خشمی در میان مردمان، اگر خشمی هم هست به ضد خود تبدیل می شود، خشم مردمان علیه خود و در میان خود. و تغییر- تغییر مثبت - غیر ممکن و محال بنظر می آید.

اما یک روز- غیر مترقبه و ناگهانی- سد می شکند و سیلی براه می افتد، سیلی که دیروز محال بنظر می آمد و امروز غیر قابل مهار. تاریخ همواره گواه زنده ای بر این دست طغیانها و سیلهای سهمگینِ بنیاد برا ندازِ انسانی بوده است، و آیندگان هم خواهند بود، سلیلآبهایی که گاهن نمی توان فهمید از کجا آمده است، اما آمده است و آنجاست که مردم از خود می پرسند به چه ستمها و درد هایی خو کرده بودند و به ناگاه صدو هشتاد درجه می چرخند و مقاومتی بی نظیر در برابر آنچه که به آن خو کرده اند از خود بروز می دهند.

" محمد البو عزیزی" در تونس خود را به آتش می کشد و ترک سهمگینی برپیکر سد بزرگ دیکتاتوری نه تنها در تونس، بلکه در کل منطقه ایجاد می کند. " بن علی" از کشور می گریزد، "مبارک و فرزندش " از قدرت استعفا و کناره گیری می کنند، در اردن نخست وزیرکابینه اش را عوض می شود ، یمنیان به خیابان می ریزند و اما مردمان بخصوص زنان، در جده - سرزمین خدای مسلمون و مسلمات- بیرون می آیند.

حال سئوالاتی مطرح می شوند، این امواج و جریانات با تمامِ گوناگونی و پیچیدگی فوق العاده ی خود آیا می توانند راهی برای برون رفت از زیر سلطه و قدرت دیکتاتورهای وقت شوند؟ یا اینکه میدان نبرد به نفع نظام دیکتاتوری می چرخد و " سد" محکمتری ساخته می شود؟؟

مصر کشوری با جمعیتی بسیار جوان می باشد، متوسط عمر در مصر 24 سال می باشد و نزدیک به یک سوم جمعیت جوانش زیر 15 سال می باشند، طبق گزارش بانک جهانی بیشترین آمارِ بیکاری در میان فارغ التحصیلان کالج می باشد. نرخ فقر در مصر 23.4 درصد در سال 2010 می باشد که نسبت به سال 2009 افزایش 3.4 درصدی نشان می دهد. درصد بالای بی کاری، آینده تاریک و نامطمئن برای جمعیت جوان، فقر ، بی خانمانی، نبود آزادی بیان و مطبوعات، نبود اتحادیه های کارگری فعال برای مقابله با تعرض دولت و حکومت در حق و حقوق کارگران، 6-2 برابرشدن قیمت مایحتاج روزانه - گوجه فرنگی، نان ، گوشت و لبنیات ...- جمعیت 8 میلیونی زاغه نشین مصرو... همه و همه نشان دهنده آمادگی برای انفجار بود و جرقه یی بنام " تونس" کافی بود تا انفجار صورت گیرد و جهانیان شاهد این انفجار بودند.

حال " مبارک" از قدرت کناره گیری کرده است و قرار است که زندگی بروال عادی خود برگردد و مردم خیابانها و " میدان تحریر" را رها کرده و به خانه هایشان برگردند. آیا جابجایی قدرت خواست واقعی آن مردم بجان آمده بود، آمده بودند که شبانه روز در خیابان و میدان بمانند، جان بدهند،کشته شوند، توهین و تحقیر عایدشان شود که قدرت از دست " حسنی مبارک " گرفته شود و به " عمر سلیمان" تفویض گردد. پس تکلیف بی کاری، گرانی، فقر، گرسنگی، بی خانمانی، آزادی بیان و مطبوعات و اینترنت، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی تحزب- تشکل و اتحادیه های کارگری، قانون ضد کارگری " 100" ، قانون اعدام و شکنجه و زندان، حق زنان و کودکان و... چه می شود. این همه خون دادن و تلاش شبانه روزی انسانهای آزاده و سازش ناپذیر در " یک جابجایی از بالا" خاتمه می یابد؟؟ تا اینجا در " انقلاب مصر" حتی تغییر سیاسی هم صورت نگرفته است، تغییر در زیر ساختهای اقتصادی و تحول اجتماعی که دیگر بماند. آیا انقلاب مصریان در این مقطع به مدد آمریکا و نظام سرمایه داری غرب با دعوت مردم به بازی رفراندم / انتخابات، بازی همیشگی و دهان پر کن دمکراسی سرمایه داران، در نطفه خفه می شود؟ آیا مردم مصر با روبرو شدن در برابر دو گزینه ی مورد حمایت غرب، محمد البرادعی و عمر سلیمان ، مجبور به انتخاب بین بد و بدتر می شوند؟ گزینه سومی آیا در صحنه خواهد بود؟ آیا مردم مصر به بازی حقیر رفراندم و انتخابات ِ نمایشی با دو گزینه فوق تن خواهند داد و بیرق شکست خود را با دست خود بالا برده و به جهانیان نشان خواهند داد؟

اینجاست که ضرورت یک حرکت انقلابی و مؤثر سوسیالیستی از طرف طبقه کارگر خود را نشان می دهد. در یک همچین برهه ای از تاریخ، کمونیستها و کارگران انقلابی باید تلاش گسترده و آگاه گرانه خود را با سازماندهی توده های حاضر و بیدار در صحنه و برنامه های هدفمند و روبه جلو رهبری توده ها را در دست بگیرند. آنها باید در اتحاد کامل با توده ها در مقاومتشان در برابر دیکتاتوری قرار گیردند و با افشا گری به موقع و نشان دادن نیروها و منابعی که حامی نظام هستند و همچنان سعی و تلاش در ابقاء نظام دارند، اعتماد توده های مردم را بخود جلب نمایند، اتحادیه های کارگری باید شکل گیرند وبا فراخوان دادن برای اعتصابات سراسری نبض اقتصاد کشور را در کنترل خویش و به نفع توده ها بدست گیرند. پرولتاریای توانای مصر می تواند و باید با کمک پرولتاریای جهانی " انقلاب مصر" را بثمر برساند. بقول لنین " هیچ میزان از آزادی های سیاسی نمی تواند موجبات رضایت خاطر توده های گرسنه را تأمین نماید". کارگران پیشرو باید از قهر انقلابی و سازش ناپذیر توده های فقر زده و بجان آمده در جهت پیشروی انقلاب بیشترین استفاده را ببرند. در این مقطع که دولت و حکومت مصر – بدون حسنی مبارک- هم در حال تلو تلو خوردن است ، کارگران باید هرچه سریعتربا تشکیل طبقه خود و با کمک مردمِ در خیابان ضربه نهایی خود را بر پیکر لرزان حکومت زده و قدرت سیاسی دیکتاتوری را ساقط نمایند، چرا که در غیر اینصورت همانطور که لنین " تآخیر در انداختن حکومت عین مرگ برای انقلاب است".

در یک کلام، کارگران پیشرو و انقلابی مصر باید خود را سازمان دهی کنند و از این فرصت طلایی به نفع طبقه خود برای بثمر رساندن انقلاب بهره گیرند و کارگران جهان هم باید در این پروسه همراه و همگام توده معترض مصر و طبقه کارگر مصر در این پیروزی سهیم باشند.

به امید پیروزی اولین انقلاب " بی رنگ" و مردمی قرن بیست و یکم

زنده باد آزادی و برابری

زنده باد سوسیالزم

Labels: