پیروزی اولین انقلاب " بی رنگ" و مردمی قرن بیست و یک آیا ممکن است؟

زمانی که مردمی برای سالها تحت ستم هستند و این سالهای تحت ظلم و ستم بودن به مرور تبدیل به ده ها و حتی نسلها می شود، کم کم اینگونه بنظر می آید که خشم بر حق مردم و آرمانهایشان با سدی غیر قابل نفوذ رو در رو شده است، سدی ازجنس ستم و سرکوب برای جلوگیری و در هم شکستن جریاناتی که می تواند مقاومت مردمی و عصیان را رهبری کند، جریاناتی از برای تغییر. و اینجاست که به مرور زمان ، آن سد یک مانع ابدی و غیر قابل نفوذ بنظر می آید، و دیگر جریانی و تحرکی مشاهده نمی شود، و نه خشمی در میان مردمان، اگر خشمی هم هست به ضد خود تبدیل می شود، خشم مردمان علیه خود و در میان خود. و تغییر- تغییر مثبت - غیر ممکن و محال بنظر می آید.

اما یک روز- غیر مترقبه و ناگهانی- سد می شکند و سیلی براه می افتد، سیلی که دیروز محال بنظر می آمد و امروز غیر قابل مهار. تاریخ همواره گواه زنده ای بر این دست طغیانها و سیلهای سهمگینِ بنیاد برا ندازِ انسانی بوده است، و آیندگان هم خواهند بود، سلیلآبهایی که گاهن نمی توان فهمید از کجا آمده است، اما آمده است و آنجاست که مردم از خود می پرسند به چه ستمها و درد هایی خو کرده بودند و به ناگاه صدو هشتاد درجه می چرخند و مقاومتی بی نظیر در برابر آنچه که به آن خو کرده اند از خود بروز می دهند.

" محمد البو عزیزی" در تونس خود را به آتش می کشد و ترک سهمگینی برپیکر سد بزرگ دیکتاتوری نه تنها در تونس، بلکه در کل منطقه ایجاد می کند. " بن علی" از کشور می گریزد، "مبارک و فرزندش " از قدرت استعفا و کناره گیری می کنند، در اردن نخست وزیرکابینه اش را عوض می شود ، یمنیان به خیابان می ریزند و اما مردمان بخصوص زنان، در جده - سرزمین خدای مسلمون و مسلمات- بیرون می آیند.

حال سئوالاتی مطرح می شوند، این امواج و جریانات با تمامِ گوناگونی و پیچیدگی فوق العاده ی خود آیا می توانند راهی برای برون رفت از زیر سلطه و قدرت دیکتاتورهای وقت شوند؟ یا اینکه میدان نبرد به نفع نظام دیکتاتوری می چرخد و " سد" محکمتری ساخته می شود؟؟

مصر کشوری با جمعیتی بسیار جوان می باشد، متوسط عمر در مصر 24 سال می باشد و نزدیک به یک سوم جمعیت جوانش زیر 15 سال می باشند، طبق گزارش بانک جهانی بیشترین آمارِ بیکاری در میان فارغ التحصیلان کالج می باشد. نرخ فقر در مصر 23.4 درصد در سال 2010 می باشد که نسبت به سال 2009 افزایش 3.4 درصدی نشان می دهد. درصد بالای بی کاری، آینده تاریک و نامطمئن برای جمعیت جوان، فقر ، بی خانمانی، نبود آزادی بیان و مطبوعات، نبود اتحادیه های کارگری فعال برای مقابله با تعرض دولت و حکومت در حق و حقوق کارگران، 6-2 برابرشدن قیمت مایحتاج روزانه - گوجه فرنگی، نان ، گوشت و لبنیات ...- جمعیت 8 میلیونی زاغه نشین مصرو... همه و همه نشان دهنده آمادگی برای انفجار بود و جرقه یی بنام " تونس" کافی بود تا انفجار صورت گیرد و جهانیان شاهد این انفجار بودند.

حال " مبارک" از قدرت کناره گیری کرده است و قرار است که زندگی بروال عادی خود برگردد و مردم خیابانها و " میدان تحریر" را رها کرده و به خانه هایشان برگردند. آیا جابجایی قدرت خواست واقعی آن مردم بجان آمده بود، آمده بودند که شبانه روز در خیابان و میدان بمانند، جان بدهند،کشته شوند، توهین و تحقیر عایدشان شود که قدرت از دست " حسنی مبارک " گرفته شود و به " عمر سلیمان" تفویض گردد. پس تکلیف بی کاری، گرانی، فقر، گرسنگی، بی خانمانی، آزادی بیان و مطبوعات و اینترنت، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی تحزب- تشکل و اتحادیه های کارگری، قانون ضد کارگری " 100" ، قانون اعدام و شکنجه و زندان، حق زنان و کودکان و... چه می شود. این همه خون دادن و تلاش شبانه روزی انسانهای آزاده و سازش ناپذیر در " یک جابجایی از بالا" خاتمه می یابد؟؟ تا اینجا در " انقلاب مصر" حتی تغییر سیاسی هم صورت نگرفته است، تغییر در زیر ساختهای اقتصادی و تحول اجتماعی که دیگر بماند. آیا انقلاب مصریان در این مقطع به مدد آمریکا و نظام سرمایه داری غرب با دعوت مردم به بازی رفراندم / انتخابات، بازی همیشگی و دهان پر کن دمکراسی سرمایه داران، در نطفه خفه می شود؟ آیا مردم مصر با روبرو شدن در برابر دو گزینه ی مورد حمایت غرب، محمد البرادعی و عمر سلیمان ، مجبور به انتخاب بین بد و بدتر می شوند؟ گزینه سومی آیا در صحنه خواهد بود؟ آیا مردم مصر به بازی حقیر رفراندم و انتخابات ِ نمایشی با دو گزینه فوق تن خواهند داد و بیرق شکست خود را با دست خود بالا برده و به جهانیان نشان خواهند داد؟

اینجاست که ضرورت یک حرکت انقلابی و مؤثر سوسیالیستی از طرف طبقه کارگر خود را نشان می دهد. در یک همچین برهه ای از تاریخ، کمونیستها و کارگران انقلابی باید تلاش گسترده و آگاه گرانه خود را با سازماندهی توده های حاضر و بیدار در صحنه و برنامه های هدفمند و روبه جلو رهبری توده ها را در دست بگیرند. آنها باید در اتحاد کامل با توده ها در مقاومتشان در برابر دیکتاتوری قرار گیردند و با افشا گری به موقع و نشان دادن نیروها و منابعی که حامی نظام هستند و همچنان سعی و تلاش در ابقاء نظام دارند، اعتماد توده های مردم را بخود جلب نمایند، اتحادیه های کارگری باید شکل گیرند وبا فراخوان دادن برای اعتصابات سراسری نبض اقتصاد کشور را در کنترل خویش و به نفع توده ها بدست گیرند. پرولتاریای توانای مصر می تواند و باید با کمک پرولتاریای جهانی " انقلاب مصر" را بثمر برساند. بقول لنین " هیچ میزان از آزادی های سیاسی نمی تواند موجبات رضایت خاطر توده های گرسنه را تأمین نماید". کارگران پیشرو باید از قهر انقلابی و سازش ناپذیر توده های فقر زده و بجان آمده در جهت پیشروی انقلاب بیشترین استفاده را ببرند. در این مقطع که دولت و حکومت مصر – بدون حسنی مبارک- هم در حال تلو تلو خوردن است ، کارگران باید هرچه سریعتربا تشکیل طبقه خود و با کمک مردمِ در خیابان ضربه نهایی خود را بر پیکر لرزان حکومت زده و قدرت سیاسی دیکتاتوری را ساقط نمایند، چرا که در غیر اینصورت همانطور که لنین " تآخیر در انداختن حکومت عین مرگ برای انقلاب است".

در یک کلام، کارگران پیشرو و انقلابی مصر باید خود را سازمان دهی کنند و از این فرصت طلایی به نفع طبقه خود برای بثمر رساندن انقلاب بهره گیرند و کارگران جهان هم باید در این پروسه همراه و همگام توده معترض مصر و طبقه کارگر مصر در این پیروزی سهیم باشند.

به امید پیروزی اولین انقلاب " بی رنگ" و مردمی قرن بیست و یکم

زنده باد آزادی و برابری

زنده باد سوسیالزم

Labels: