جهان سرمایه داری سخت به تب و تاب افتاده است، نگرانی شان را نمی توانند پنهان کنند، آنها به کمک رونشناسان چیره دست جامعه و تکنولوژی پیشرفته ای که در اختیار دارند می دانند و آگاهند که غول خفته انقلاب در آستانه قرن بیست و یکم در حال بیدار شدن است، می دانند که بیداری توده ها یعنی مرگ دیکتاتوری و نظامهای پوسیده ضد بشری است. از آگاه شدن و اتحاد طبقه کارگر، بی کاران و گرسنگان سخت به هراس افتاده اند و عملن در تلاشند که جنبشهای برخاسته را حقنه کنند. هیلاری کلینتون وزیر خاجه آمریکا، "روز شنبه در کنفرانس امنيتی مونيخ نسبت به بروز «طوفان تمام عيار» نارضايتی اقتصادی، سرکوب سياسی و اعتراض عمومی در خاورميانه هشدار داد و از رهبران منطقه خواست تا به رغم ريسک کوتاه مدت بی ثباتی، دست به اصلاحات بزنند".
سران غرب و جهان سرمایه داری تا دیروز که خبری از اعتراضات میلیونی مردم در خیابانها نبود، دست در دست دیکتاتورهای منطقه در حال انباشت سرمایه خود و مستحکم کردن هر چه بیشتر پایه های نظامهای ضد انسانی شان بودند و دیکتاتور بودن حکومتهای منطقه، گرسنه بودن میلیونی انسانها، بی خانمانی، فقرو بی کاری و، ... هیچگاه دغدغه شان نبود و نیست، بلکه باید گفت که این مسائل جزء لاینفک در قدرت ماندنشان بوده است. حال چه شده که خانم کلینتون و همپالگی هایشان دایه مهربانتر از مادر گشته اند و اصلاحات و رفرم را برای مردم خواستارند، آنهم بدست دیکتاتور.
پر واضح است که انقلاب، آنهم غیر رنگی و مردمی اش به نفع جهان سرمایه داری نیست، سرمایه داران ریز و درشت در غرب، وال استریت، پنتاگن، بازاربورس نیویورک و .... میدانند که عصر ارتباطاتت است و انقلابهای مردمی را دیگر براحتی با کشیدن اسلحه بر روی مردم نمی توان به شکست کشاند، خوب واقفند که چشم جهانیان بر روی کوچکترین حرکاتشان باز است و حمایت از دیکتاتور در به خاک و خون کشیدن اعتراضات حق طلبانه مردم برابر است با به چالش کشیده شدن قدرت خودشان توسط افکار عمومی دنیا و به خیابان ریختن آزادیخواهان جهان.
سرمایه داری بخاطر بحرانی که در سالهای اخیر با آن رو در روست در حد و اندازه ای نیست که تن به ریسک دیگری بسپارد، همین است که در هیئت مصلح ظاهر می شود و از دیکتاتوری عرب میخواهد که تن به رفرم و اصلاحات بدهد تا به این ترتیب عمر روبه افولشان را حیاتی دوباره ببخشند. لیمت سرمایه داری برای ریسک کردن بطرف صفر متمایل است ، همین است که دوستی 32 ساله " حسنی مبارک" نادیده گرفته می شود، قول و قرارها برای تداوم دیکتاتوریش و بر مسند قدرت نشستن " جمال مبارک" یک شبه دود می شود و هوا می رود. سرمایه داری رفرمیست و اصلاح طلب نبوده و نیست، این نیروی انقلاب است ، این خشم توده هاست که به زانویش در می آورد و رفرمیستش می کند، مردم نباید به خواسته ش تن در دهند ف رفرم دست به ریشه نمی برد، جابجایی قدرت است و ادامه روندی خواهد بود که تا بحال بوده است. سرمایه داری آنگاه که توانش و قدر قدرتی اش در اوج است هیروشیماها و ناکازاکی ها را در تاریخ سیاه بشریت به ثبت می رساند ویتنام سوخته بر جای می گذارد، طالبان می آفریند، به افغانستان و عراق لشکر کشی می کند که " دیکتاتوری بشکند و دمکراسی" هدیه دهد. برای به ثبات رساندن قدرت اول بودنش محاصره اقتصادی می کند، نان به گرو می گیرد، شیر خشک و داروی کودکان را گرو کشی می کند.
خانم کلینتون، بیاد دارید خانم مادلین آلبرایت، آنکه امروز شما بر جایگاهشان تکیه زده اید، در جواب خبرنگاری که از او در مورد تحریم اقتصادی عراق، تحریمی که شامل دارو و امکانات پزشکی برای کودکان هم بود، مورد سئوال قرار گرفت چه پاسخ داد؟؟ به شما یاد آوری می کنم،
ببینید قدر قدرتی کردن و در اوج قدرت بودنتان همواره نشان داده است که جان انسانها برایتان پشیزی ارزش نداد، کودکان را قربانی می کنید، نان از حلقوم کارگر بیرون می کشید، سفره خالی می کنیدو... ،دیکتاتور به قدرت می رسانید، اسلام هار سیاسی راه می اندازید و به جان مردم می اندازید، بمب اتمی می سازید بر سر بی دفاعترین انسانها می ریزید، ابوغریبها برپا می کنید، جامعه شناس، و روانشناس، مهندس و مبتکرو مخترع و.. در خدمت می گیرید تا بقای عمرتان را تضمین کنند. حال که می دانید که عمر دیکتاتوری به مدد آگاهی انسانها و تکنولوژی و اینترنت به سر آمده رفرمیست می شوید، اصلاحات برخ می کشید. اصلاح و رفرم مسکن است، درد را برای چند صباحی تسکین می دهد، مردم آگاهند و رفرم را مقطعی می پذیرند، باید اینگونه باشد، مردم آزاده و پیشرو، کارگر برابری طلب، جوان خواهان آزادی و پیشرفت، زنان آزاده و مدرن،... دیگر به کم راضی نمی شوند، به حق و حقوقشان آگاهند، به زندگی شایسته انسان آگاهند ، استانداردهای زندگی شاد و در خور انسان را میخواهند و دیگر کمترین سازشی در این زمینه نخواهند داشت. آنان که در خیابانها هستند امروز، اگر رفرم را هم بپذیرند، ایمان داشته باشید که مقطعی و کوتاه مدت خواهد بود، مسکن اثر محدود و کوتاه دارد، مردمان بجان آمده جانی دوباره خواهند گرفت، کمر راست می کنند تا بشکنند کمر ظالمان و ستمگران را، تا بزیر کشند بساط ظلمتان را.
قرن بیست و یکم است، قرن پیشرو بودن، قرن ارتباطات و تکنولوژی، قرن همزبانی و همبستگی انسان، قرن همگامی و همراهی انسانیت، قرن انقلابهای سکولار و پیشرو، زمانی برای سوسیالسم، قرن اتحاد جهانی انسانها، قرن نه به کاپیتالیسم، نه به مذهب مداخله گر، نه به نابرابری، قرن فرصتهای برابر، قرن زندگی شایسته انسان.
به امید پیروزی انقلاب مصر و شروع انقلابهای مردمی در اقصا نقاط جهان
زنده باد سوسیالیسم
Labels: سیاسی
زمانی که مردمی برای سالها تحت ستم هستند و این سالهای تحت ظلم و ستم بودن به مرور تبدیل به ده ها و حتی نسلها می شود، کم کم اینگونه بنظر می آید که خشم بر حق مردم و آرمانهایشان با سدی غیر قابل نفوذ رو در رو شده است، سدی ازجنس ستم و سرکوب برای جلوگیری و در هم شکستن جریاناتی که می تواند مقاومت مردمی و عصیان را رهبری کند، جریاناتی از برای تغییر. و اینجاست که به مرور زمان ، آن سد یک مانع ابدی و غیر قابل نفوذ بنظر می آید، و دیگر جریانی و تحرکی مشاهده نمی شود، و نه خشمی در میان مردمان، اگر خشمی هم هست به ضد خود تبدیل می شود، خشم مردمان علیه خود و در میان خود. و تغییر- تغییر مثبت - غیر ممکن و محال بنظر می آید.
اما یک روز- غیر مترقبه و ناگهانی- سد می شکند و سیلی براه می افتد، سیلی که دیروز محال بنظر می آمد و امروز غیر قابل مهار. تاریخ همواره گواه زنده ای بر این دست طغیانها و سیلهای سهمگینِ بنیاد برا ندازِ انسانی بوده است، و آیندگان هم خواهند بود، سلیلآبهایی که گاهن نمی توان فهمید از کجا آمده است، اما آمده است و آنجاست که مردم از خود می پرسند به چه ستمها و درد هایی خو کرده بودند و به ناگاه صدو هشتاد درجه می چرخند و مقاومتی بی نظیر در برابر آنچه که به آن خو کرده اند از خود بروز می دهند.
" محمد البو عزیزی" در تونس خود را به آتش می کشد و ترک سهمگینی برپیکر سد بزرگ دیکتاتوری نه تنها در تونس، بلکه در کل منطقه ایجاد می کند. " بن علی" از کشور می گریزد، "مبارک و فرزندش " از قدرت استعفا و کناره گیری می کنند، در اردن نخست وزیرکابینه اش را عوض می شود ، یمنیان به خیابان می ریزند و اما مردمان بخصوص زنان، در جده - سرزمین خدای مسلمون و مسلمات- بیرون می آیند.
حال سئوالاتی مطرح می شوند، این امواج و جریانات با تمامِ گوناگونی و پیچیدگی فوق العاده ی خود آیا می توانند راهی برای برون رفت از زیر سلطه و قدرت دیکتاتورهای وقت شوند؟ یا اینکه میدان نبرد به نفع نظام دیکتاتوری می چرخد و " سد" محکمتری ساخته می شود؟؟
مصر کشوری با جمعیتی بسیار جوان می باشد، متوسط عمر در مصر 24 سال می باشد و نزدیک به یک سوم جمعیت جوانش زیر 15 سال می باشند، طبق گزارش بانک جهانی بیشترین آمارِ بیکاری در میان فارغ التحصیلان کالج می باشد. نرخ فقر در مصر 23.4 درصد در سال 2010 می باشد که نسبت به سال 2009 افزایش 3.4 درصدی نشان می دهد. درصد بالای بی کاری، آینده تاریک و نامطمئن برای جمعیت جوان، فقر ، بی خانمانی، نبود آزادی بیان و مطبوعات، نبود اتحادیه های کارگری فعال برای مقابله با تعرض دولت و حکومت در حق و حقوق کارگران، 6-2 برابرشدن قیمت مایحتاج روزانه - گوجه فرنگی، نان ، گوشت و لبنیات ...- جمعیت 8 میلیونی زاغه نشین مصرو... همه و همه نشان دهنده آمادگی برای انفجار بود و جرقه یی بنام " تونس" کافی بود تا انفجار صورت گیرد و جهانیان شاهد این انفجار بودند.
حال " مبارک" از قدرت کناره گیری کرده است و قرار است که زندگی بروال عادی خود برگردد و مردم خیابانها و " میدان تحریر" را رها کرده و به خانه هایشان برگردند. آیا جابجایی قدرت خواست واقعی آن مردم بجان آمده بود، آمده بودند که شبانه روز در خیابان و میدان بمانند، جان بدهند،کشته شوند، توهین و تحقیر عایدشان شود که قدرت از دست " حسنی مبارک " گرفته شود و به " عمر سلیمان" تفویض گردد. پس تکلیف بی کاری، گرانی، فقر، گرسنگی، بی خانمانی، آزادی بیان و مطبوعات و اینترنت، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی تحزب- تشکل و اتحادیه های کارگری، قانون ضد کارگری " 100" ، قانون اعدام و شکنجه و زندان، حق زنان و کودکان و... چه می شود. این همه خون دادن و تلاش شبانه روزی انسانهای آزاده و سازش ناپذیر در " یک جابجایی از بالا" خاتمه می یابد؟؟ تا اینجا در " انقلاب مصر" حتی تغییر سیاسی هم صورت نگرفته است، تغییر در زیر ساختهای اقتصادی و تحول اجتماعی که دیگر بماند. آیا انقلاب مصریان در این مقطع به مدد آمریکا و نظام سرمایه داری غرب با دعوت مردم به بازی رفراندم / انتخابات، بازی همیشگی و دهان پر کن دمکراسی سرمایه داران، در نطفه خفه می شود؟ آیا مردم مصر با روبرو شدن در برابر دو گزینه ی مورد حمایت غرب، محمد البرادعی و عمر سلیمان ، مجبور به انتخاب بین بد و بدتر می شوند؟ گزینه سومی آیا در صحنه خواهد بود؟ آیا مردم مصر به بازی حقیر رفراندم و انتخابات ِ نمایشی با دو گزینه فوق تن خواهند داد و بیرق شکست خود را با دست خود بالا برده و به جهانیان نشان خواهند داد؟
اینجاست که ضرورت یک حرکت انقلابی و مؤثر سوسیالیستی از طرف طبقه کارگر خود را نشان می دهد. در یک همچین برهه ای از تاریخ، کمونیستها و کارگران انقلابی باید تلاش گسترده و آگاه گرانه خود را با سازماندهی توده های حاضر و بیدار در صحنه و برنامه های هدفمند و روبه جلو رهبری توده ها را در دست بگیرند. آنها باید در اتحاد کامل با توده ها در مقاومتشان در برابر دیکتاتوری قرار گیردند و با افشا گری به موقع و نشان دادن نیروها و منابعی که حامی نظام هستند و همچنان سعی و تلاش در ابقاء نظام دارند، اعتماد توده های مردم را بخود جلب نمایند، اتحادیه های کارگری باید شکل گیرند وبا فراخوان دادن برای اعتصابات سراسری نبض اقتصاد کشور را در کنترل خویش و به نفع توده ها بدست گیرند. پرولتاریای توانای مصر می تواند و باید با کمک پرولتاریای جهانی " انقلاب مصر" را بثمر برساند. بقول لنین " هیچ میزان از آزادی های سیاسی نمی تواند موجبات رضایت خاطر توده های گرسنه را تأمین نماید". کارگران پیشرو باید از قهر انقلابی و سازش ناپذیر توده های فقر زده و بجان آمده در جهت پیشروی انقلاب بیشترین استفاده را ببرند. در این مقطع که دولت و حکومت مصر – بدون حسنی مبارک- هم در حال تلو تلو خوردن است ، کارگران باید هرچه سریعتربا تشکیل طبقه خود و با کمک مردمِ در خیابان ضربه نهایی خود را بر پیکر لرزان حکومت زده و قدرت سیاسی دیکتاتوری را ساقط نمایند، چرا که در غیر اینصورت همانطور که لنین " تآخیر در انداختن حکومت عین مرگ برای انقلاب است".
در یک کلام، کارگران پیشرو و انقلابی مصر باید خود را سازمان دهی کنند و از این فرصت طلایی به نفع طبقه خود برای بثمر رساندن انقلاب بهره گیرند و کارگران جهان هم باید در این پروسه همراه و همگام توده معترض مصر و طبقه کارگر مصر در این پیروزی سهیم باشند.
به امید پیروزی اولین انقلاب " بی رنگ" و مردمی قرن بیست و یکم
زنده باد آزادی و برابری
زنده باد سوسیالزمLabels: سیاسی
آرام آرام مردن را آغاز می کنی
اگر به نواهای زندگی گوش فرا ندهی
اگر برده ی عادت خود شوی
اگر همیشه از یک راه مکرر بروی
آرام آرام مردن را آغاز کرده ای
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
اگر برای مطمئن، در نامطمئن خطر نکنی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز خطر کن
امروز کاری بکن
نگذار به آرامی بمیری....
پابلو نرودا
این روند بدرودهای تلخ تا کی می خواهد ادامه داشته باشد؟ از دیروز صمد و خداحافظ دهاتی ها، تا امروز فرزاد و خداحافظ بچه ها...
انتشار از فعالان حقوق بشر در ایران
فرزاد کمانگر - زندان رجايي شهر کرج
بچه ها سلام،
دلم براي همه شما تنگ شده ، اينجا شب و روز با خيال و خاطرات شيرينتان شعر زندگي ميسرايم ، هر روز به جاي شما به خورشيد روزبخير ميگويم ، از لاي اين ديوارهاي بلند با شما بيدار ميشوم ، با شما ميخندم و با شما ميخوابم . گاهي « چيزي شبيه دلتنگي » همه وجودم را ميگيرد .
کاش ميشد مانند گذشته خسته از بازديد که آن را گردش علمي ميناميديم ، و خسته از همه هياهوها ، گرد و غبار خستگيهايمان را همراه زلالي چشمه روستا به دست فراموشي ميسپرديم ، کاش ميشد مثل گذشته گوشمان را به «صداي پاي آب » و تنمان را به نوازش گل و گياه ميسپرديم و همراه با سمفوني زيباي طبيعت کلاس درسمان را تشکيل ميداديم و کتاب رياضي را با همه مجهولات زير سنگي ميگذاشتيم چون وقتي بابا ناني براي تقديم کردن در سفره ندارد چه فرقي ميکند ، پي سه مميز چهارده باشيد با صد مميز چهارده ، درس علوم را با همه تغييرات شيميايي و فيزيکي دنيا به کناري ميگذاشتيم و به اميد تغييري از جنس «عشق و معجزه» لکه هاي ابر را در آسمان همراه با نسيم بدرقه ميکرديم و منتظر تغييري ميمانيدم که کورش همان همکلاسي پرشورتان را از سر کلاس راهي کارگري نکند و در نوجواني از بلنداي ساختمان به دنبال نان براي هميشه سقوط ننمايد و ترکمان نکند ، منتظر تغييري که براي عيد نوروز يک جفت کفش نو و يک دست لباس خوب و يک سفره پر از نقل و شيريني براي همه به همراه داشته باشد .
کاش ميشد دوباره و دزدکي دور از چشمان ناظم اخموي مدرسه الفباي کرديمان را دوره ميکرديم و براي هم با زبان مادري شعر مي سروديم و آواز ميخوانديم و بعد دست در دست هم ميرقصيديم و ميرقصيديم و ميرقصيديم .
کاش ميشد باز در بين پسران کلاس اولي همان دروازه بان ميشدم و شما در روياي رونالدو شدن به آقا معلمتان گل ميزديد و همديگر را در آغوش ميکشيديد ، اما افسوس نميدانيد که در سرزمين ما روياها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشي به خود ميگيرد ، کاش ميشد باز پاي ثابت حلقه عمو زنجيرباف دختران کلاس اول ميشدم ، همان دختراني که ميدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکي مينويسيد کاش دختر به دنيا نميامديد.
ميدانم بزرگ شده ايد ، شوهر ميکنيد ولي براي من همان فرشتگان پاک و بي آلايشي هستيد که هنوز « جاي بوسه اهورا مزدا» بين چشمان زيبايتان ديده ميشود ،راستي چه کسي ميداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبوديد ، کاغذ به دست براي کمپين زنان امضاء جمع نميکرديد و يا اگر در اين گوشه از « خاک فراموش شده خدا » به دنيا نمي آمديد ، مجبور نبوديد در سن سيزده سالگي با چشماني پر از اشک و حسرت « زير تور سفيد زن شدن » براي آخرين بار با مدرسه وداع کنيد و « قصه تلخ جنس دوم بودن » را با تمام وجود تجربه کنيد . دختران سرزمين اهورا ، فردا که در دامن طبيعت خواستيد براي فرزندانتان پونه بچينيد يا برايشان از بنفشه تاجي از گل بسازيد حتماً از تمام پاکي ها و شادي هاي دوران کودکيتان ياد کنيد .
پسران طبيعت آفتاب ميدانم ديگر نميتوانيد با همکلاسيهايتان بنشينيد ، بخوانيد و بخنديد چون بعد از « مصيبت مرد شدن » تازه « غم نان » گريبان شما را گرفته ، اما يادتان باشد که به شعر ، به آواز ، به ليلاهايتان ، به روياهايتان پشت نکنيد ، به فرزندانتان ياد بدهيد براي سرزمينشان براي امروز و فرداها فرزندي از جنس « شعر و باران » باشند به دست باد و آفتاب ميسپارمتان تا فردايي نه چندان دور درس عشق و صداقت را براي سرزمينمان مترنم شويد .
رفيق ، همبازي و معلم دوران کودکيتان
فرزاد کمانگر - زندان رجايي شهر کرج
-----------------------------------------------------------
از سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان
نامه شعر گونه یک زن معلم کرد به همکار منتظر اعدامش فرزاد کمانگر
معلم، رفیق و همبازی بچه های مدرسه
بعد از آنکه چند روز قبل در نهم اسفند فرزاد کمانگر معلم جوان کرد، دوست و رفیق و همبازی بچه ها و فعال حقوق بشری نامه ای خطاب به دانش آموزانش فرستاد و درحالی که او به "جرم" ! عشق به بچه ها و پایبندی به شرافت انسانی اش به عنوان یک معلم در آگاه کردن دانش آموزانش در انتظار اعدام بسر میبرد، از گوشه ای دیگری از این "تلخ سرزمین" به زنجیر کشیده شده، یار دردمند و همکار دیگری از او فریادی از دل برآورده تا دهان به دهان به گوش و قلب " فرزاد" رسانده شود.
به امید آنکه فرزاد زنده بماند، صدای بفنشه از مهاباد را از گوشه ای دیگر از این کره خاکی پژواک میدهیم تا در آسمان گلگون شده سرزمین "خورشید خانوم" روزنه ای به سوی قلب تپنده فرزاد و بچه هایش باز کند!
صدای اعتراض خود را برای آزادی فرزاد کمانگر به هر طریق که میتوانید بلندتر کنید!
***
* بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس 2008
آقا معلم در بند !
منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد
خانم معلمی از صنف توام
و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو
اما نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم .
و شک دارم که شاگردانم به خوبی
شاگردان معلم در بندی باشند
که به قیمت جان درسشان داده است
معلمی که در چار دیوارهای بلند
زندان رجایی شهر برای "کوروش"
آن قربانی فقر میگرید و
دلش برای گل خوردن از پسرکان خود
تنگ شده
و چقدر رویای پسرکانش را
هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
و اندیشه های پاکش نمی گذارند
به رویا ها و لیلا ها پشت کند.
بگذار من هم با ذغال
نه ! نه! با ذغال ! نه
با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب
می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را
خط قرمزی بکشم تا
بگویم" عمه قزی" شدن
دیگر رسم نیست
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها
درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم تا
نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش
"جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده
پیر شوند.
آیا ممکن است؟!!!!
وای که اینجا میان کودکی و نه سالگی
چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن
در این" تلخ سرزمین"
چه فاصله ی حقیریست!!!
و میان زندگی نکرده ای به مرگ محکوم شده
چه زمان 7 دقیقه ای حقیریست!!!
و آن که از عشق می گوید
و به انتظار معجزه ای
در یافتن یک جفت کفش نو و
سفره ای از نقل و شیرینیست
و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید و بنویسد
چه جنایتکار بزرگیست که جز
به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!
وای که در این "سیاه زمین " ٬
"امنیت ملی" چه ارتفاع حقیری دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز
همه چیز
کارگر نالان از فقرش
زن محروم از "حق بدنش"
چه زود حق شلاق می گیرند!
و رقصند ه های راضی به سیمفونی طبیعت
دست و پای بریده خود را
به جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
وای که چه خوب گفتی
میان دوست داشتن
لیلاها و رویا ها
و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی
و گریستن از غم نان
چه فاصله حقیری ست!!!
وای که درسم چه عقب است !
هنوز به شاگردانم نگفته ام
از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن
در سرزمین اهورا مزدا
مصیبتی به
چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی
گم شدن است !
وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترکانم نمی دانند
قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دید
خورشید خانوم هم
"حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و
گل زرد بر سر نهادن
اقدام علیه " امنیت ملی " است!
هنوز به فرشتگان خود نگفته ام
کشتگاهی خواهند شد
برای هر بذر نا مطلوبی!
و به چند سکه و اندی
تازیانه خوردن را خواهند آموخت!
Labels: سیاسی
"فگانگ شوبله، وزير کشور آلمان امروز در گفتگو با مجله آلمانی دي سايت گفت اکنون همه روزنامه هاي اروپايي بايد اين کاريکاتورها را با اين توضيح منتشر کنند: ما انتشار آنها (کاريکاتورها) را رقت انگيز مي دانيم اما منطقي هم نيست که در واکنش به اعمال آزادي بیان و مطبوعات به خشونت متوسل شد."
گفتني است هفده روزنامه دانمارکي در اواسط ماه فوريه در دفاع از آزادی بیان، اين کاريکاتور ها منتشر کردند. اين اقدام براي همبستگي با طراح آن که هدف يک عمليات تروریستی نافرجام قرار گرفته بود، منتشر شد . وزير کشور آلمان از اين تصميم روزنامه هاي دانمارک قدرداني کرد و گفت اين اقدام نشان داد که آنها اجازه نمي دهند دچار دو دستگي شوند.
Labels: سیاسی
Labels: سیاسی