ظرفِ بابونه ات را به چند نان می فروشی مادرم

روبرویم هستی

چندین روز است که با منی، لحظه به لحظه

نه دروغ می گویم، تو سالهاست که با منی

تو جزئی از منی، از خودمی

جنس کفشهایت را می شناسم

شلوار مردانه ای که بپا داری

لچک سفید و پیراهن سیاهت

"سورانی" گردنت "و " کولوانه" ی پشتت

گلهای بابونه ات، سفیدی شان، زردی شان

می شناسمت

شرمسارِ نگاهِ غمینتم

دستانِ لرزانت

ترکِ پوستت

خشکی لبانت

ظرفِ بابونه ات را به چند نان می فروشی مادرم

دلِ پر حسرتت را به زبانت راهی هست؟

آهای کیست که بابونه می خرد؟

رنگ افشان موهای زنان تان

رنگِ تار مو یی برای تکه ای نان

گل بابونه

خریدارش کیست؟

یکیه تی؟

پارتی؟

مسلمان خیر؟

نه، نه مادرم

منِ کمونیست خریدارشم

منی که فریاد می زنم

چرا اااااا؟؟

Labels: